۱۳۸۷ آذر ۲۷, چهارشنبه

تست

خوب
باز هم شروعي دوباره بر حماقت .
اينبار نوشته اي در باب كنكور .
واقعا حماقت رو در زندگيم به كمال رسوندم به شدت در حال تلاش براي كسب
رتبه 100 هوش مصنوعي هستم والبته به صراحت غصه مند كه چرا در اي تي عزيز
شركت نكردم به هر صورت در ميانه راه رسيدن به آرزويي از محالات اين نوشته با
نام بنده ثبت شد. درج بفرماييد در تاريخ بيست و ششم آذرماه 1387

۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

استفاده از توان

سلام
به اين فكرم دوباره با تاكيد كه از همين توان كه دارم استفاده كنم و از زندگيم لذت ببرم همين خيلي مهم بود و فوري

۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

آغاز

به نظر ميرسه با پايان امتحانات كه در واقع پايان امتحانات كارشناسي هستش يه دوره جديد از زندگي رو آغاز كردم خصوصا كه در اين مدت تقريبا هيچ كار مفيد دوست داشتني نكردم.

۱۳۸۷ تیر ۱۴, جمعه

دلتنگي

شبا وقتي چت ميكنم دلم تنگ ميشه نكنم بهتره !

۱۳۸۷ تیر ۷, جمعه

انزوا

يكي از بدبختي هاي كه به ارث برده ام تمايل به انزواست كه منطقم هم نميتونه مانعش بشه .

۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

امتحان

شب امتحان سستي بر من غالب گشته قيد چند نمره انتهايي را ميزنم.
گاد پليز هلپ مي .

۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه

الاكلنگ

شهر به سرعت ازاين رو به اون رو ميشه مغازه ها پشت سر هم رنگ عوض ميكنن خيابونا شلوغن بشدت هر كسي گليم خودشو گرفته و سعي ميكنه نيفته تو اب مغازه هايي كه قبلا زنجبيل و نخود كيشميش ميفروختن عوض شدن و موبايل و كامپيوتر و كلي سوغاتي هاي عصر تكنولوژي رو ميفروشن اينا همش در اثر تغييرات جهانيه كه تاثيرشو روي همه دنيا گذاشتن ميدوني ك و نم( شما بخونيد دلم) ازكجا ميسوزه اينكه تو اين هياهو همه دنبال آرامشن ولي اينطوري كه نميشه پيداش كرد پول يگانه مخلوقيه كه همه خواهانشن بعضيا سيرهم نميشن درد و مرض هم رفته بالا همه دنبال بيمه ان ماشين خريدن ميرن اين ور اونور تصادف زياده اعصابا خورده نون روانشناسا هم روغنيه خوب تو اين هياهو منم دلم پول ميخاد ماشين خونه از شما چه پنهون هوس عشق بازي با يكي از ... ولش كن ولي خوب از طرف ديگه دلم گرفته همينطور نفسم گوشام پره از صداهاي ناهنجار بوق بيق داق دوق جيق ... خلاصه ميدوني هوس ميكنم كه برم يه جايي دور كجا؟ يه جايي كه از شهر وماشين وصدا و دود خلاص بشم يه جايي كه پول كمه عوضش اعصاب راحته يه جايي پرت يه جاي كوهستاني پشت كوهها كه هر كسي هوس نكنه تو هپي ارتحال ديز بياد شلوغش كنه پلاستيكيش كنه بالاي تپه ها پشت كوهها با هواي خوب با يه خونه از عشق با يه خونه به دور از هياهوي ملت با گليم هاشون بشيني كتاب بخوني به سكوت گوش كني طوري كه وقتي كه آروغ ميزني يا ميگوزي صداش بپيچه تو كوهها وقتي انعكاس صداشو ميشنوي خودت به خودت بگي بي تربيت! اينجا جاشه بعد نگاه كني به اطراف و بگي آره خوب همين جا جاشه همين جاشه كه لخت مادرزاد بشي مثل وقتي كه از بهشت اخراجت كردن و آسمانو نگاه كني و ازش بپرسي كه چرا عاقبت ما اين شد مگه مادرمون حوا برامون عاقبت خيري نخواسته بود ... و فرباد بزني بدون اينكه كسي بهت بگه يابو يواش مگه اينجا بيابونه آره خوب پس چي اينجا بيابونه ( حداقل قبلا كه بود ) و منم دلم ميخواد داد بزنم كه ( ملت خر تويي يا من) حتي برا يه سال اين زندگي بهتره از زندگي تو شهره با مردمش كه روز به روز اخموتر عنق تر و خرتر ميشن حتي از لادن هم خرتر ( كدوم لادن؟ ) همون كه وقتي بهش ميگي عاشقشي نمي فهمه وقتي هم نميگي نميفهمه راستي تو خونه اي كه ساختي ميتوني لادن رو هم ببري هر وقت كه خواستيد ميتونيد سوار الاكلنگ بشيد بدون اينكه كسي بهتون بگه آدماي گنده نمي فهمن نبايد سوار الا كلنگ بشن اونم تو انظار عموم آخه الاكلنگ خودمونه هوس كرديم ميخواييم سوار شيم – كه حتي روغن كاريش هم نكنيم جير جير زيرمون صدا بده اصلا به كي چه به كي چه كه ملت هوس الا كلنگ ميكنن به من و لادن چه برن برا خودشون يه الاكلنگ سفارش بدن بعد هر جا خواستن سوار شن با كلاه ايمني يا بدون اون به من چه .
من خوابم مياد خدافظ
لادن لامپو بزن.
------
ته نوشت: بهش اس ام اس ميزنم كه:
من: الاكلنگ دوست داري.
اون : چطور ؟
نميگه آره يا نه ميگه چطور خوب برا همينه كه خره و من عاشقه خرام .

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

اعتماد به نفس

هيچ پولي در بساط من كه بساطي هم نيست وجود نداره بله خزانه خالي شده بدهي ازسر وكولم بالا ميره ولي
من هنوز شادم .
خوب مثل اينكه اين فكر احمقانه عاشق بودن پر كشيده واز سراي اينجانب به يه خراب شده ي ديگه كوچ ميكنه
در هر صورت عاشق بودن رو دوست دارم چون فوران احساساتم رو موجب ميشه ولي خوب يه سختي هايي هم داره .
ولي يكي هست در همين نزديكي كه هنوز عاشقه شايد داره خودشو گول ميزنه من كه خدا نيستم شايد هم
داره تمارض ميكنه كه بلكم به حريفش كارت بدن ولي كي ميخواد اينكارو بكنه داوري وجود نداره .
دارم كشش ميدم بلكه وبلاگ نويس بشم نه چشمم اب نميخوره

۱۳۸۷ خرداد ۱۵, چهارشنبه

تستسترون

بدنم به شدت تستسترون توليد ميكنه مجبورم برم باشگاه كه هرز نره هان !

۱۳۸۷ خرداد ۱۳, دوشنبه

ريش كنان

اقا اين ريشم سفيد شد بسكه كندمش قبلا استرس داشتم پامو تكون ميدادم.

۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

مبارزه

مبارزه كردن رو هيچ وقت ياد نگرفتم كه شروع كنم ادامه بدم و تمام كنم با موفقيت اينو بايد ياد بگيرم
يه چيزايي اين وسط هست كه نميدونم .

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

سلام

سلام
از دور نگاهت ميكنم و بدون اينكه جرات آن را بيابم كه رودررو بگويم دوستت دارم منتظر فرصتي ميمانم كه هرگز نخواهد آمد
هرگز اراده داشتنت را نكردم مگر در خيال مگر در خلوتگاهم كه اميالم مجال انديشه پاك را در وجودم ندادند.
و من باز هم تنهايم در ميان همه كساني كه بر حسب عادت دوستشان دارم و اينجا مينويسم شايد روزي تو بگذري و من ...

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

ازخودت بگو لعنتي

چرا بعضيا دوست دارن همش از خانمشون بگن
به من ربطي نداره اون زندگيه خصوصيه لعنتيت برو حال كن !
فقط بگو خودت چطوري .

۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه

خاطرات وخطرات

خوب به اين نتيجه رسيدم كه آقا اين وبلاگه خيلي خوبه برا خاطره نويسي ولي خوب يه خطراتي هم داره كه بعدا عليه ام استفاده بشه !
امروز فكرم آخرش اين بود كه آقا غرور غير از اعتماد به نفسه و اولي بر ضد اهداف و دومي حياتي برا اهدافه خلاصه اين فكرمه تو اين تاريخ
با اين اوضاع احوال خراب دوست داشتن اون يارويي كه نمي دونم متنفره يا اين لاو كه پخ گيجه گرفتم اگه برم سراغش لبشو غنچه ميكنه و ميگه يوخ يا نه ميگه
يس و بدبختم ميكنه آخه من كه آمادگي خر شدن ندارم دختر .

۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه

در اغوا شدن

و امروز يه پيام اغوا كننده براي رسيدن به آرزوهام گرفتم
خوب هنوز تصميمي نگرفتم ولي شايد يه يس بگم چراغ زندگيمو روشن كنم
و يا نه كه به زندگيه احمقانه ادامه بدم

۱۳۸۷ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

هیچی

هیچی برا نوشتن ندارم فقط مینویسم که بفهمم زنده هستم
روند عوض شدنم ظاهرا داره ادامه پیدا میکنه ولی کند هستش
برای قالبم فعلا وقت ندارم بعدا یه فکری براش میکنم هنوز هیچ دوستی تو بلاگم راه پیدا نکرده
اینجا مثل یه جای خلوت ه که تنهایی فکر میکنی خیلی حال میده
هیچ وقت حال تو جمع بودن با خودت بودن برابری نمیکنه
اینو میدونستم ولی دارم ری ویوش میکنم همین ..
نباید زیاد به کیبورد فشار بیارم ..

۱۳۸۷ فروردین ۱۹, دوشنبه

تکامل

اونقده با این ذهن خراب شده ور رفتم تا به نتایجی ختم شده که الان می دونم تقریبا چطور رفتار کنم
که نه سیخ خراب بشه نه کباب
میخوام تعادل رو رعایت کنم به این شیطان درونم نه بگم بعدش چطوری رفتار کنم که بتونم جذاب بشم
نه الکی برا اهدافم مهمه که بعضی کارها رو الان بکنم تا اینکه به سنی برسم که نشه انجامش داد منظورم
اینه که خوب برا هر کاری یه سن و سالی مناسبه اگه بعدش انجام بشه زیاد حال نخواهد داد
و به نظر من حال مهمترین چیزه تو دنیا که اگه نباشه نمی خوام یذره شو .

۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه

رفیق

یه رفیق خوب میتونه جای هر چی که فکر میکنید نیست رو به شدت بگیره .

۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه

آینده

کی میتونه آینده رو پیش بینی کنه هیچ کی .
نه درست نیست بعضی ها میتونن !
خوب چطوری ؟
ایتکه من الان دارم برا خودم برنامه میریزم که تو سال جدید چی کار کنم خودش یه نوع پیش بینیه .
شاید نتونم همه چیزایی رو که میخوام انجام بدم ولی حتی اگه بخشی از آرزوهام هم شکل بگیره کافیه .
خوب میخوام یه رفیق داشته باشم و ..
بقیشو تو دفترم مینویسم ..
از شروع سال سعی کردم تغییراتی رو حتی شده ظاهرا شکل بدم و موفق شدم و ادامه خواهم داد.

۱۳۸۷ فروردین ۱۲, دوشنبه

تجربه دوباره

میخوام یه خاطره بد رو دوباره تکرار کنم گاهی فکر میکنم
تکرار تجربه های تلخ گذشته میتونه اونارو تو ذهن محدود تر کنه
من به این ایمان دارم بنابراین این سفر کوتاه رو میرم وازش لذت میبرم
خوب شاید " خاطرات یک مغ " پائلو کوئلو این تاثیر رو روم گذاشته
در هر صورت نتیجش به زودی معلوم میشه و شاید اینجا هم نوشتم ..

۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه

کاتوره ای

امروز بعد کلی تفکر.. به این نتیجه احمقانه دم دست رسیدم که اگه به هر چی که دوست می دارم برسم زندگیم شاد میشه
یعنی کافیه فقط در جهت آرزوهام حرکت کنم !
نه حرکت کاتوره ای ..

دیوونه

رفتم بلاگ این http://falsist.blogspot.com دختره دیوونه رو اونم اولش رو دید زدم
ببینم اولش به همین خوبی مینوشته یا ... ناامید شدم ننه زاد نویسنده س ولی ..
خوب حداقلش اینه که یه دفتر خاطرات میشه ...

۱۳۸۷ فروردین ۹, جمعه

نه

نه گفتن چه حالی داره
وقتی یه نه قاطع میگی مثل اینه که مثلا یه س.ک.س حسابی کردی ...
یا مثلا وایستادی بالاترین نقطه یه کشی تو دریا بعد بشاشی تو دریا .. آخرشه ..
یا یه چیز باتربیتی مثل یه دوستت دارم گرفتن از یه نفر که دوسش داری ..
احساسم اینه .. فقط همین ...

----
روزی یه سیگار میکشم نه بیشتر ..

۱۳۸۷ فروردین ۸, پنجشنبه

پیرمرد زانوانش را در بغل گرفته بود غمگین به حدی که صدایش گرفته بود
دلتنگی بر چهره اش چمباتمه زده بود ..
تاوان آرزویی که باید فراموش میشد ...
و حالا تا به ابد غمگین ..
واین عاقبت ما نیز ..

تازه کار

وقتی یه کاری رو پیش بینی میکنم اغلب غلط در میاد !
انگیزه الکی داشتم
نمی تونم خودمو به خریت بزنم
من برای اون کارحال ندارم حداقل با این کون گشادی که فعلا دارم
از دیدگاه یک سیگاری :
آتش همان کبریت است که از حالت بالقوه به فعل درآمده !
و من سیگار ونستون نمی کشم گرچه شبیه کنت است !

اس ام اس های تکراری

دخترک : چیه آقا چند بار بگم من آزیتا نیستم
اون طرف : ...
دخترک : هی برام اس ام اس میفرستی اس ام اس های تکراری !
اون طرف : ...
دخترک : دیگه نفرست ..
من: نگو نفرست بگو تکراری نفرست !
هنوزم من ..

۱۳۸۷ فروردین ۶, سه‌شنبه

تبریک

سلام

چون کسی نیست که بهم تبریک بگه خودم شخصا ایجاد بلاگ جدید رو بخودم تبریک میگم می دونید تا حالا فکر میکردم که باید تو بلاگ چیزای مهم و جذاب نوشت ولی خوب الان دیگه نه !

خوب همین دیگه چیز دیگه ای ندارم بنویسم ولی کاش ادامه بدم !؟