۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

جدایی

امروز سه شنبه 23 آذر قرار جدایی گذاشتیم من خیلی به طرز وحشتناکی دوسش دارم و اینو بارها بهش گفتم و اینکه به سختی میتونم کسی رو که دوس دارم از یاد ببرم تحملش سخته ولی نشدنی نیست حسادتم بیشتر از این میشه که هست خدا صبر بده مکالمه جداییمون به این صورت بود.

من : سلام
 اون :مرسی
کجایی : مهد
من : چیکار میخای بکنی ؟
اون : از طرز فکرت خوشم نمیاد که میگی بهت اعتماد ندارم و ...
من : نظرت چیه جدا شیم .
اون : آره
من: باشه خداحافظ.
 بعد من تمام شماره هاشو از موبایلم پاک کردم.
بعد فکرکردم که الان آزاد شدم ولی بعد غصه ام گرفت که چجوری دوریشو تحمل کنم خدا رو بکمک طلب کردم  وای خدا چه کنم .


۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

گریه

گریه میکنم تا کمی سبک شوم آری سخت دلبسته این اشک های دیر جوش بوده ام و اکنون به یاریم امده تا مرا تسکینی باشد قلبم آرمشی می یابد که نیازمند آنست و هنوز در افکار خود غوطه ور باشم و در غم دوری از موجود نازنیم تنها عشقم بنویسم در این تارک دنیا در این گوشه به دور از همه افتاده و به یاد نازنین عشقم ! امیدم اینست که گوشه ای از خاطر خود را به من بسپارد گوشه ای به اندازه خمیازه ای لحظه ای به اندازه ی آهی مرا به ییاد اورد و کوچک گوشه چشمی نیازم را برطرف میسازد آری اکنون میگریم تا آرامشی بیابم من با این سخت دلی که از همیشه با من بوده است میگریم قطره قطره موج موج کاش اشکهایم قدری بیش از این بود تا آرامشی یابم بیشتر .

شیفته

عشق من اکنون که خوب گذشته را مینگرم می بینم که دام هایی که من بر سر راه شما برای به دام انداختن شما قرار دادم خویشتن را به شدید ترین وجهی گرفتار ساخت اکنون که کاملا گرفتار شده ام نه راه  بازگشتی برایم باقی مانده و نه راهی به پیش و دام بلای عشق مرا در خود غوطه ور ساخته  تنها با من بگویید که با قلب من چه کردید ؟!
 عشق انسانها راست ، ولی چگونه نمیتوان خویشتن را از مشقتهای ان رها ساخت درحالی سعی در بازگشت به خویشتن و عبور از گردنه ناهموار عشق میکنیم بیش از پیش در ان گرفتار میشویم این دل ما چگونه ساخته شده است که توان عشق را نداریم با وجود این به سوی ان رفته و خود را با آگاهی در ان گرفتار میکنیم !
شیفته

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

love

تو زندگیم هیچ کس رو نداشتم که تا پای جون دوسش داشته باشم دوربری های همسالم منو بخاطر بیکسی مسخره می کنند.
من هیچ وقت به کسی زیاد دل نبستم یعنی اگه دل هم بسته باشم به صورتی نبوده که به خاطرش هر کاری بکنم !
موندم که این یک عیبه یا مزیت !
وقتشه که یه فکر اساسی درمورد خودم بکنم ! 


۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

عاشق

عاشق یک زن شدم خدا عاقبتمو بخیر کنه !

۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

روزمرگی

دچار روزمرگی شده ایم.
دودکش شده ایم.
تنها با همه افراد در اطرافمان .
نیمه عاشق .
مردد.

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

خستگی

خسته هستم و بی پول .
زندگی سخت شده.
من بیخیال دچار افسردگی شدم.
کلاسها رو میرم ولی عاقبتش رو نمی دونم.
کارم بدرد نمیخوره.
این راه را نهایت صورت کجا توان بست.
آیا کسی هست که مرا یاری کند.

۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

جهنم

جهنم جایی که ازش لذت نمی بریم .
فکرم به ندرت عوض میشه درد نان دارم  .
شهوت کلافه ام میکنه حتی یه ک و س ساده هم نیست بکنیم.
 نیس بکنیم .

بشدت خرم.
می خام برم جا ندارم یه تیکه از یه ترانه بنجول .
تنهایی رو دوس دارم ولی ازش لذت نمی برم باور بفرمایید دیگه راستکی راست نمیکنم .
کم اوردم . ک
خرم بخدا .
کاش میتونسم برم یه جایی گم و گور بشم یه چن روز ولی نمیشه .






۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

وبلاگ

بدی این دنیا اینه که کسایی که نوشتشون رو میخونی نمی تونی ببینی !

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

موفقیت

موفقیت می شویم باید صبور بود !

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

پيروزي

بهار آزادي نزديك است.

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

ناامیدی

این کلمه برای من خیلی معنا نداره !
منو به این صورت تا به حال کسی ندیده .
من مظهر بی خیالی هستم و خونسردی
کی می دونه الان درون من چی میگذره
شاید علت بی خیالی من این بوده که به از دست دادن زیاد فکر نمی کنم
و همچنین به دست اوردن برام خیلی مهم نیست
دخترا از رفتار من تعجب میکنن
پسرا فحشم میدن
تک روی رو دوست دارم ولی میدونم با این کار نمیشه به جایی رسید
من کار جمعی رو بلد نیستم
الان در حالت خلسه هستم
حالت خلسه حالتی هست که من نمیدونم باید چیکار کنم
ازدواج برای من کار عجیبی هستش
پول برام عزیزه
دنیا رو یه جوراحمقانه ای میبینم
بیشتر تو رویا هستم تا هر چیز دیگه ای
اگه بهم بگن که نمیتونم کاری رو انجام بدم میرم سراغ اون کار و انجامش میدم
این منم که دارم در حالت خلسه مینویسم
همه رو دوست میبینم
دورو هستم شایدم بیشتر
آرمانی برای من وجود نداره
خدا برای من غیرقابل درکه !
و فردا شاید شاد باشم دوباره مثل همیشه !



۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

روزمرگي

كارهاي شغل جديد به روزمرگي افتاده !
روزا شبيه هم شدن .
يه شغل ديگه براي خودم شروع كردم.
من از عشوه ها ميترسم و سعي ميكنم  اغوا شدنم رو به تاخير بندازم.
زمان پرده ها رو كنار ميزنه .
هنوز آمادگي ندارم .
دوباره به اين فكر افتادم كانادا كانادا ما داريم مياييم .
هرچند كه آسمان همه جا يكرنگه.تخمي !

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

در غم هجران تو آواره ترينم !
امشب حال و هواي گريه داشتم بشدت نميدونم كي داره همراه من و دور از من گريه ميكنه !
گريه كن گريه قشنگه !

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

باتلاق

دنيا مثل باتلاق ميمونه هرچقد دست و پا ميزني بيشتر فرو ميري !