۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

ناامیدی

این کلمه برای من خیلی معنا نداره !
منو به این صورت تا به حال کسی ندیده .
من مظهر بی خیالی هستم و خونسردی
کی می دونه الان درون من چی میگذره
شاید علت بی خیالی من این بوده که به از دست دادن زیاد فکر نمی کنم
و همچنین به دست اوردن برام خیلی مهم نیست
دخترا از رفتار من تعجب میکنن
پسرا فحشم میدن
تک روی رو دوست دارم ولی میدونم با این کار نمیشه به جایی رسید
من کار جمعی رو بلد نیستم
الان در حالت خلسه هستم
حالت خلسه حالتی هست که من نمیدونم باید چیکار کنم
ازدواج برای من کار عجیبی هستش
پول برام عزیزه
دنیا رو یه جوراحمقانه ای میبینم
بیشتر تو رویا هستم تا هر چیز دیگه ای
اگه بهم بگن که نمیتونم کاری رو انجام بدم میرم سراغ اون کار و انجامش میدم
این منم که دارم در حالت خلسه مینویسم
همه رو دوست میبینم
دورو هستم شایدم بیشتر
آرمانی برای من وجود نداره
خدا برای من غیرقابل درکه !
و فردا شاید شاد باشم دوباره مثل همیشه !



۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

روزمرگي

كارهاي شغل جديد به روزمرگي افتاده !
روزا شبيه هم شدن .
يه شغل ديگه براي خودم شروع كردم.
من از عشوه ها ميترسم و سعي ميكنم  اغوا شدنم رو به تاخير بندازم.
زمان پرده ها رو كنار ميزنه .
هنوز آمادگي ندارم .
دوباره به اين فكر افتادم كانادا كانادا ما داريم مياييم .
هرچند كه آسمان همه جا يكرنگه.تخمي !

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

در غم هجران تو آواره ترينم !
امشب حال و هواي گريه داشتم بشدت نميدونم كي داره همراه من و دور از من گريه ميكنه !
گريه كن گريه قشنگه !

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

باتلاق

دنيا مثل باتلاق ميمونه هرچقد دست و پا ميزني بيشتر فرو ميري !